این کتاب خاطرات دکتر عبدالهادی حائری هست که از نویسندگان و تاریخ نویسان
مشهور هست . این کتاب دیگه چاپ نمی شه و از سال 1372 چاپ اون متوقف شده هست
و برای همین کتاب نایابی هست . در این کتاب دکتر حائری به بیان خاطرات خود
با اسم " امید " پرداخته هست و از اوضاع زمانه خود که دوره رضاشاه پهلوی
را شامل می شود و زندگی شخصی خود و ظلم و ستمی که توسط ماموران رضا شاه و
نیروهای متفقین بعد از اشغال ایران بر مردم روا می شد را بیان می کند و از
بدبختی های خود و اقدام به خودکشی در دو مرتبه هم سخن می گوید و اینکه
خانواده ای روحانی داشتند و در دوران مخالفت رضاشاه با روحانیون ، خانواده
او هم در رنج و عذاب بودند . همینطور می شود به وضعیت بد آموزش و کسب علم
در آن روزگار پی برد . به گفته او شخص امید همواره با تحقیر اطرافیانش به
خصوص پدرش در ناتوانی وی در یادگیری دروس مواجه بود و پدرش از او آموختن
دروس حوزوی را می خواست . برادر وی که در نظر امید از هوش سرشاری برخوردار
بود همواره مورد ستایش خانواده و اقوام و بود . ولی خود وی با تحقیر ها
مواجه بود و برای همین تا سنین حدود 16 سالگی به شاگردی در پارچه دوزی و
اینگونه کارها می پرداخت و بعد به سمت خواندن کتب مختلف رفت و سریعا ترقی
پیدا کرد و از نوابغ روزگار خود شد. سعی کنید این کتاب را بخوانید چون شاید
بر روحیه شما مبنی بر موفقیت در زندگی با تلاش و کوشش بیافزاید .

منبع : http://hamrahetarikh.ir